English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (688 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
disabused U از حقیقت اگاه کردن
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admonishes U اگاه کردن
to put in possession U اگاه کردن
acquaints U اگاه کردن
warned U اگاه کردن
warns U اگاه کردن
admonishing U اگاه کردن
wist U اگاه کردن
acquainting U اگاه کردن
to let know U اگاه کردن
admonished U اگاه کردن
warn U اگاه کردن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
falsi crimen U مخفی کردن حقیقت
to raise a dust U اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
conversant U اگاه
ware U اگاه
wares U اگاه
hep U اگاه
conscious U اگاه
apprised U اگاه
incognizant U نا اگاه
aware U اگاه
cognizant U اگاه
knows U اگاه بودن
subconsciously U نیمه اگاه
wide-awake U هشیار اگاه
sensible of a peril U اگاه از خطر
wide awake U هشیار اگاه
semiconscious U نیمه اگاه
know U اگاه بودن
notifying U اگاه ساختن
preconsclous U نیم اگاه
notification U اگاه سازی
notify U اگاه ساختن
notifies U اگاه ساختن
subconsciously U ناخود اگاه
monitored U اگاه ساز
monitors U اگاه ساز
i have no a with him U اگاه شدم
inconscient U ناخود اگاه
prescient U قبلا اگاه
monitor U اگاه ساز
subconscious U ناخود اگاه
to know the time of d U اگاه بودن
informed circles U محافل اگاه
notified U اگاه ساختن
subconscious U نیمه اگاه
to be a U اگاه بودن
troop information U برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets U او از رازهای من اگاه بود
be on to it U اگاه یا موافب باش
information program U برنامه اگاه سازی
keep me informed of that U مرا از ان اگاه سازید
on be on to a person U از قصد کسی اگاه بودن
information program U اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one U از حال کسی اگاه بودن
to know what's what U ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
acted U حقیقت
act U حقیقت
indeed [admittedly] <adv.> U در حقیقت
admittedly <adv.> U در حقیقت
to be sure <adv.> U در حقیقت
actually U در حقیقت
reality U حقیقت
fact U حقیقت
realities U حقیقت
facts U حقیقت
yea U در حقیقت
truth U حقیقت
in reality U در حقیقت
in sooth U در حقیقت
in truth U در حقیقت
truths U حقیقت
reserves U کتمان حقیقت
thing in itself U حقیقت غایی
To speak the truth. U حقیقت را گفتن
matter-of-fact U حقیقت امر
the face remains U حقیقت همانست
oversoul U حقیقت مطلق
the f.of the matter U حقیقت امر
half truth U حقیقت ناقص
approving truth U حقیقت مسلم
factual U حقیقت امری
shoe is on the other foot <idiom> U برخلاف حقیقت
factually U حقیقت امری
erroneousness U عدم حقیقت
matter of fact U حقیقت امر
unreality U عدم حقیقت
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
reserving U کتمان حقیقت
understatement U کتمان حقیقت
axioms U حقیقت اشکار
axiom U حقیقت اشکار
understatements U کتمان حقیقت
tao U حقیقت طریقت
truthless U عاری از حقیقت
verism U حقیقت گرایی
verities U صحت حقیقت
untruthful U خلاف حقیقت
verity U صحت حقیقت
truthful <adj.> U راست [با حقیقت]
suppressio veri U کتمان حقیقت
reserve U کتمان حقیقت
tell the truth U حقیقت را گفتن
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
in point of fact U حقیقت امر اینست که
understating U حقیقت را افهار نکردن
principle U حقیقت مبادی واصول
veridical U از روی حقیقت گویی
That's not so! U این حقیقت ندارد!
veritable U قابل اثبات حقیقت
understate U حقیقت را افهار نکردن
Nothing hurts like the truth. U حقیقت تلخ است
that is about the size of it U حقیقت امراین است
truth drug U داروی کشف حقیقت
untruth U خلاف حقیقت کذب
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
untruths U خلاف حقیقت کذب
understates U حقیقت را افهار نکردن
The fact of the matter is. . . . . . . U حقیقت امر اینست که ...
understated U حقیقت را افهار نکردن
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
mincingly U با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
action U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact. U این یک حقیقت مسلم است
actions U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
axiom U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axioms U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
low dwon U حقایق امر اصل حقیقت
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
letters patent U نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
The truth was known to no one other than himself. U هیچ کس به غیر از خود او [مرد] حقیقت را نمی دانست.
systematic theology U بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
individualism U اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
asm U Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
lool U لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
command information program U برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
quantity equation U معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com